مستی و راستی

ساخت وبلاگ

دختری در شهر قریبی بود و برای خوابیدن نزد شیخی رفت بهد از 4 روز شیخ قصد تجاوز به دختر را کرد ! دختر از پنجره فرار کرد و به کوچه بن بستی رسید چند مرد مست دید و از ترس بیهوش شد فردا از خواب بیدار شد دید پیش خواهرو مادر اون مرد مست بود و گفت : از قضا روزی اگر حاکم این شهر شوم ، خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد ، ترک تصبیح و دعا خواهم کرد ، وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد ، تا نگویند که مستان زخدا بی خبرند.

اس ام اس های عاشقانه و عارفانه...
ما را در سایت اس ام اس های عاشقانه و عارفانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amirjamshidi mastiorasti بازدید : 255 تاريخ : 26 / 10 / 1391 ساعت: 2:27